قطرات باران ....


باید جای قطرات باران باشی که بدانی 

قطراتی که به زمین نمی رسند 

تا چه حد ، غمگینند 

باید بدانی آرزوی هر قطره رسیدن به زمین است .................

باید جای قطرات باران باشی  و  روی دست کودکی بباری 

یا روی گونه های عاشقی که میخندد ....

و حس باران را بدانی 

دنیا پلکانی بلند دارد ، بلند تر از تمام یلداهایی که آمدند ورفتند 

گاهی روی یک پله می ایستم 

و به آنهایی مینگرم که در پله های پایین خیس میشوند 

چقدر از من دورند !

و باز به آنهایی مینگرم که در پله های بالا خیس میشوند 

دورترند از من 

گاهی عمق ادراک من در پله ای ، مبهوت می ماند ......

 و فقط 

باران راهی برای رهایی است ....

باید جای قطرات باران باشی ...........................


 

برای خواهرم ....................

Sunset, c.1972 Giclee Print


تمام شد خیلی ساده 

مثل سیبی که کرم درونش را خورد و تمام شد 

مثل پیله کرم ابریشم که ماند بر زمین 

مثل مسافری که به فردا نرسید 

تمام شد . و تنها شاهد ، کسی بود که شکلی از من داشت 

یا تصویری مبهم از بودن من ....... 

به پایان نرسید رنجهایش

و  من هرگز از اعماق دل  نخندیدم ......

 



من غمگینم خیلی ........................................................

این یک نوشته ادبی نیست ! خیلی غمگینم خیلی .......... حس  مادری را دارم که بچه اش را به کسی

 فروخته  !

شاید فکر کنید من عقلم پاره سنگ بر میداره ! علت غمگینی عمیق من چاپ کتابمه ! من دو بار نوشته هامو 

برای چاپ دادم  پشیمون شدم و پس گرفتم ایندفعه نمیدونم چرا مرجله آخر پشیمون شدم که دیگه خیلی دیر

شده بود حس میکنم احساساتی که سالها با من زندگی کرده بود به بهای اندکی فروختم ........ یه بار 

نوشته بودم که من شکل هیچکس نیستم الان واقعا به این نتیجه رسیدم که واقعا گاهی بدور از تمام

 آدمیزادها هستم ! اصلا حس خوبی ندارم با اینکه اینقدر برام تبریک فرستاده شده و لی این نوشته ها حس

 من بود چرا باید احساساتم را با ویترین کتابفروشیها به اشتراک میزاشتم ؟ 

دلم میخواست مثل همیشه تو کمدم کنار خودم باشن ............ هر کدوم از این نوشته ها یه راز از زندگی منه 

درست مثل نقاشیهام من سالهاست نقاشی می کنم با رنگ روغن روی بوم ، ولی نقاشیهامو به هیچکس 

نمیدم ....... تو انبار داره خاک میخوره ولی با هر کدوم یه حسی برام زنده میشه ، دوستشون دارم 

باید اعتراف کنم که خیلی ناراحتم که احساساتم را که سالها در دلم بود کتاب کردم 

 ، شاید همه را بگیرم و به جهنم دو میلیون پولی که دادم شاید همه را بگیرم و بزارم تو انبار 

خونه مون ................ حالا میخواهین فکر کنید من دیوونه ام یا هر چی که دلتون میخواد 

یه بار گفتم که من شکل هیچکس نیستم ........ اینقدر غمگینم که فقط اشکهام داره میاد


پنج شنبه مورخ نهم آذر  :

امروز داشتم تو اینترنت سرج میکردم دیدم تو این آدرس به صورت اینترنتی میتونین کتاب را خریداری کنید( بعد 

صحبت دوستای خوبم حس بدی که داشتم یه کمی تعدیل شد) و دیدم تو این سایت می تونین وارد بشین و 

کتاب را درخواست بدین  /www.bekhan.com/main/index.php?page=28&p=80794

لطفا این آدرس را  در نوار بالای صفحه کپی پیست کنید

یا آدرس زیر  :

http://www.iketab.com/books.php?Module=SMMPBBooks&SMMOp=BookDB&SMM_CMD=&BookId=90443